ژوان جانژوان جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

هـــــــــــدیه ای از آسمــــــــــــون

عکس های شش ماهگی ژوان

سلام سلام بعد از یه غیبت طولانی به علت فرمت شدن ناگهانی هارد و از دست رفتن تمام عکس های ژوان خانم و پس از جمع آوری چند تا عکس از توی فلش و رم دوربین و گوشی خودم و دوستان و آشنایان ، من الان اینجام که چند تا پست تپل مپل آپ کنم به این بلاگ یه صفایی بدم... پس شروع میکنم با عکس های شش ماهگی عزیز دلم در آتلیه هیمن...                      ...
7 بهمن 1392

شش...شش...شش ماهت شد

  فرشته کوچولوی نازم... عشق آسمونی من... قند عسلم با نهایت ذوق و شادی اومدم تا شش ماهه شدنت رو بهت تبریک بگم گل بهشتی من... نیم سال از اومدنت گذشت و تو تمام این روزها که مثل برق و باد گذشت از وجود نازنینت هیچ چیز ندیدم جز عشق... دخترم شیرینی... زیبایی... نفسی...نفس آخ که دارم میترکم از این همه خوشحالی مرسی که هستی دخترم مرسی که هستی و زندگی من و ددی رو با خنده های خوشگلت شیرین تر از شیرینی کردی عزیز دلم شش ماهگیت مبارک   ششمین ماه زیبای زندگیت رو پشت سر گذاشتی در حالی که 69 سانت قد داری 6کیلو و نیم وزن 6کیلو ونیم خوشبختی محض... واکسن شش ماهگی یه کم اذیتت کرد ولی خدارو شکر خیلی زود خوب ...
10 آذر 1392

پنج ماهه شدن خانومی...

عزیز جونم... به سلامتی و شادی پنج ماه از زندگی خوب و شیرینت رو پشت سر گذاشتی وارد شش ماهگی شدی... خوشحالم... از بودن کنار یه فرشته کوچولوی دوست داشتنی که همه ی وجودش از خوبی لبریزه خوشحالم... روزها و لحظه ها پشت سر هم میگذرن و من شاهد بزرگ شدنت هستم و از این خوشبختی ناب پر میشم مامانی دوست دارم که اینهمه نازی... نفس مامان اتفاقات مهم این ماه رو برات تند تند میگم که زودی بریم سراغ عکسات که عاشق اینم که بیام اینجا و عکسای خوشگلت رو آپ کنم... یکی از روزای مهم این ماه 27 مهر تولد مامان مریم خوب و مهربونت (خودمو میگما...)بود که برای من یکی یه فرق بزرگ با تولدهای گذشته داشت و اونم چی بوووووووووووود؟؟؟؟؟!!!!!!!!! ...
20 آبان 1392

من برات ترانه میگم...

  مامانی برای تو مینویسم که نهایت عشقی...   تو آغوشم بخواب آروم که شب هم رنگه موهاته  همه دنیای من امشب بلاگردون چشماته تو آغوشم بخواب آروم گل خوش آب و خوش رنگم بذار سر روی سینم تا که آروم شه دل تنگم لالا لالا ... لالا لالا ... گلای لاله عباسی تو باید بعد از این گرمای این آغوش بشناسی بخواب جونم ، بخواب عمرم...من اینجا پیش تو هستم از این بودن کنار تو نمیدونی چه سر مستم نمیدونی چقد خوبه نوازش کردن موهات دلم میگیره وقتی که گره میگیره ابروهات لالا لالا...لالا لالا... گل زیبای خردادی با اون لبخند شیرینت بهم عشق نشون دادی ...
10 مهر 1392

چهار ماهه شدی مامانی...

عروسک قشنگ من،سلام. چهار ماهه شدی ... مبارکه... مامان جونی،توی این چهار ماه زیبا که از تولدت گذشت ثابت کردی که یه فرشته ی واقعی از آسمون خدایی... فدات شم اونقدر آروم و خانوم و بی آزار و مظلومی که همه عاشقت شدن... خیلی خوشحالم که مادر دختر دوست داشتنی و نازی مثل توام. عزیزم...چهارمین ماهگرد تولدت هم از راه رسید. هم خوشحالم از اینکه این روزهای زیبا رو در کنار تو میگذرونم،هم ناراحتم برای اینکه میبینم زمان با چه سرعتی داره از کنارمون میگذره و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و من دلگیرم... ای کاش هر لحظه ی با تو بودن رو میشد نگه داشت... با اومدنت اونقدر زندگی من و ددی رو شیرین کردی که دلم نمیخواد روزها به همین سا...
7 مهر 1392

دخترم روزت مبارک

دختر نازنینم توصیف حالی که امروز دارم  واقعا سخته... امروز اولین روز دختریه که منم یه دختر دارم.اونم چه دختری........... مثل فرشته پاک مثل گل معصوم مثل ابر لطیف  و مثل زندگی زیبا وای مامانی، تو از توی کدوم رویا بیرون اومدی آخه...؟! نمیدونی که چقدر از داشتنت خوشحالم ... خیلی خوبی،خیلی ماهی،خیلی خانمی اصلا یه دونه ای عشقم...یه دونه خدایا شکرت از اینکه منو لایق داشتن همچین نعمتی دونستی و این هدیه ی آسمونی رو بهم بخشیدی تا ابد شکرگزارتم نازنین دختر مامان...  من و ددی خیلی گشتیم تا به مناسبت این روز،یه هدیه ی قشنگ برات پیدا کنیم و خدا رو شکر که موفق شدیم و........
16 شهريور 1392