شش...شش...شش ماهت شد
شش...شش...شش ماهت شد 
فرشته کوچولوی نازم... عشق آسمونی من... قند عسلم با نهایت ذوق و شادی اومدم تا شش ماهه شدنت رو بهت تبریک بگم
گل بهشتی من... نیم سال از اومدنت گذشت و تو تمام این روزها که مثل برق و باد گذشت از وجود نازنینت هیچ چیز ندیدم جز عشق...
دخترم شیرینی... زیبایی... نفسی...نفس
آخ که دارم میترکم از این همه خوشحالی
مرسی که هستی دخترم
مرسی که هستی و زندگی من و ددی رو با خنده های خوشگلت شیرین تر از شیرینی کردی
عزیز دلم شش ماهگیت مبارک
ششمین ماه زیبای زندگیت رو پشت سر گذاشتی در حالی که 69 سانت قد داری 6کیلو و نیم وزن
6کیلو ونیم خوشبختی محض...
واکسن شش ماهگی یه کم اذیتت کرد ولی خدارو شکر خیلی زود خوب شدی و فعلا خبری از واکسن نیست تا یک سالگی
تاتی تاتی رو با کمک خاله جون یاد گرفتی و تمرینات مستمری برای سینه خیز رفتن داری که خب فعلا فقط دنده عقب رو یاد گرفتی...
کلمه ی "دا دا" یا "دَ دَ" به دایره واژگانت اضافه شده و همینطور کلمه ی "اگه"... البته هیچ منظوری نداری و فقط دوست داری یه حرفی زده باشی...
دمرو میخوابی و دیگه به به دو طرف و همینطور درجا قل میخوری...
دیگه چیزی نمونده که بابایی رو دیوونه کنی گلم...
از سر کار که میاد اونقدر براش ناز میکنی و عشوه میای که منم قند تو دلم آب میشه چه برسه به اون که میبینه با دیدنش چقدر ذوق میکنی. مخصوصا شنبه ها که ددی دانشگاهه و دیر میاد خونه... انگار تو هم حسابی دلتنگش میشی و با دیدنش کلی خنده ی ذوقی صدا دار میکنی...
تازه منم که عاشق این حرکت جدیدی که تو خواب انجام میدی شدم... اینکه دستاتو باز میکنی دور و برت رو میگردی که منو پیدا کنی و تا وقتی دستای کوچولوت رو روی صورتم نذاری دست از تلاش برنمیداری...
نمیدونی چه حال خوبی بهم دست میده وقتی دستات منو پیدا میکنه و میبینم که دیگه تکون نمیخوری و راحت میخوابی...
جالب اینکه فقط هم باید لپم و پیدا کنی تا دیگه نگردی ... دهن و دماغ و چشم و ابرو قبول نیست
وای که با این کارات چه لحظه های شیرینی برامون میسازی
عکاسی شش ماهگی هم تو آتلیه "هیمن" انجام شد که ایشالا تو پست بعدی عکسای خوشگلت رو برات میذارم ناز گلم...
و اما از همه مهم تر اینکه قند و نبات ما وقت غذا خوردنش شدو خدا رو شکر میونش با فرنی و حریره بادوم و سوپ ماهیچه خیلی خوبه
دیگه جونم برات بگه که .... آهان ، یه سفر دو روزه به همدان داشتیم که خیلی خوش گذشت
هفته ی بعدشم که دایی بهزاد اینا اومدن و با آرش کلی بهتون خوش گذشت
کلی عکسای خوشگل هم ازتون گرفتم...
الهی من قربون هر دوتون برم خوشگل عسلای من
راستی کیک شش ماهگیت هم خودم پختم که تعریف از خود نباشه خیلی خوشمزه شده بود
و اما عکس
یه عالمه عکس اوردم جور واجور و رنگ وارنگ
فدای اون انگشت کوچولوت بشم مامانی...
به نظرتون از این دختر ناز نازی ما هنرمند در میاد؟
وای خدا بادکنکاشو...
تو بخندی همه چی خوبه...بخند
ژوان در حال انجام تمرینات یوگا!
ژوانی خوش اشتها
و اینم اولین تاتی تاتی ژوانم
دخترنیم ساله ی قشنگم
همه ی این خوشبختی رو مدیون تو هستیم
شاد شاد شاد شاد باشی
خوشحال میشم شما هم به ما سر بزنید
