سه ماهه شدن ژوانی...
سلام ژوان نازم
دختر گلم سه ماه زیبا از تولدت گذشت و مامان باور نمیکنه دختر نازش به این زودی و با این سرعت داره بزرگ میشه...
میخوام برات از روند رشد حرکتیت بگم که ماشاا... هزار ماشاا... همشون تو سن تو جزء مهارت های پیش رفته هستن و این نشان از هوش و استعداد دخترکم داره
اول از همه تکرار کلمه ی "آقا" بود که تو سن 2 ماه و 10 روزگی انجام دادی...
وای الهی مادر فدات بشه.حرف "ق" رو اونقدر قشنگ از ته حلقت ادا میکنی که نگو...
اینجا داری میگی: "آققققققققا"
2 ماه و 18 روزت بود که پاهات رو پیدا کردی...اولش خیلی تعجب کرده بودی و خیلی جالب بهشون نگاه میکردی و لی یواش یواش یاد گرفتی که عروسکات رو با پا بگیری...
تو سن 2 ماه و 24 روزگی دستهات رو به هم رسوندی... الان دیگه تو اکثر مواقع دستهات رو به هم گره میکنی و از خودت صدا های بامزه در میاری...
و مهم تر از همه...چیزی که من اصلا انتظار نداشتم قبل از 5 ماهگی اتفاق بیفته...
تو 2 ماه و 25 روزگی غلت زدی
اولین بار دایی جون کمکت کرد ولی 10 دقیقه بعدش بدون کمک خودت غلت زدی و حتی دستت رو هم خودت از زیرت در آوردی... از اون به بعد دیگه کارت شده غلت زدن و اگه کنارت بالشت نذارم حتی تو خواب هم غلت میزنی...
از وقتی این کار رو یاد گرفتی اونقدر انجامش میدی که دیگه میترسم روی تخت خودمون بذارمت... از بس غلت میزنی بابام بهت میگه غلتک!
و اما سه ماهه شدن خانمی به روایت تصویر ...
دختر کتاب خون من
فدات بشم خوش خنده
عطسه های لرانه!!!!!!!!
مکالمه تلفنی ژوان و ددی
بازی با عروسک های تشک بازیت
پرنسس کوچولو ی من تو لباس توری سفیدت واقعا مثل فرشته ها شدی
وای که چه آروم تو هیاهوی عروسی واسه خودت خوابیده بودی
یه خنده از ته دل...
ژوان در سفر دو روزه به فشم
مامانی کجا رو نگاه میکنی؟!
خانمی در حال استحمام
ژوان و پسر داییش "آرش"
کیک سه ماهگیت عسل مامان
و در آخر چند تا عکس بدون شرح
نانا خیلی دوست دارم