آنچه در هفت و هشت ماهگی ژوان گذشت...
مامانی عکس های زیادی از این روزات ندارم اما قول میدم که بعد از ریکاوری هاردمون که امیدوارم امکانش باشه عکسای قشنگت رو آپ کنم
اما به جاش گزارش روزانه دارم از لحظه های بزرگ شدن و خانم شدنت
دختر نازم از اولین روز هفت ماهگیت میگم که شروع کردی به " بده بده " گفتن و واسه خودت پشت سر هم این کلمه رو تکرار میکنی
اونقدر شیرین و بامزه این کارو میکنی که آدم نمیتونه جلوی خودشو بگیره که ماچ مالیت نکنه...
هفت ماه و سه روزت بود که اولین اصلاح سرت رو انجام دادی و یه خانمی مرتب شدی...
12/دی ، درست یک روز قبل از سفرمون ، تو هفت ماه هشت روزگی برای اولین بار روی چهار دست و پا بلند شدی و همون موقع هم شروع به حرکت به جلو کردی و تا اون سر خونه رفتی...
از اون موقع تا الان همش تو ناحیه ی خطر سیر میکنی و تا ولت میکنن میخوای که از همه جا بالا بری
23/دی هم که اولین دندونت در اومد و مامانی رو کلی خوشحال کرد. درست هفت ماه و نوزده روزت بود
بعد از گذشت 9 روز یعنی در هفت ماه بیست و هشت روزگی یه مروارید خوشگل دیگه هم نیش زد و الان دختر نازنین من با هر خنده ی دلبرانه اش مرواریداش رو بهمون نشون میده
و اما الان که دخت نازمون هشت ماهگی رو هم تموم کرده و به سلامتی وارد 9 ماهگی شده از حالت چهار دست و پا میتونه بشینه و با دست گرفتن از میز و مبل و زانوی مامی و ددی و البته تمام بالشت هایی که دور میزها چیدم روی دو زانو بلند بشه ولی خدا خیلی دوسش داره که سر و کله اش به این ور اونور اصابت نمیکنه... البته منم خیلی مواظبم
در ادامه عکسهای این دو ماه رو با هم برات میذارم مامان جون
اول عکسای هفت ماهگی
اینم از عکسای هشت ماهگی
اینجا داری واسمون دس دسی میکنی
این کارو هم تو تولد ددی یاد گرفتی
خیلی شیرینی
دوست دارم مامی