ژوان جانژوان جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هـــــــــــدیه ای از آسمــــــــــــون

دو ماهه شدی...

1392/5/8 1:45
نویسنده : mom & dad
411 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازدار.خوبی نفــــــــــــــســـــــــــــــم...؟

 

عشق کوچولوی مامانی

در کمال ناباوری من ، یک ماه دیگه از با هم بودنمون گذشت و تو فرشته نازنازی من دو ماهه شدی...

    هورررررررررااااااااااااااا                  مبـــــــارکــــــــههههههه 

باز هم باید بگم یک ماه آروم و بی استرس رو با هم  گذروندیم و غیر از روز آخر دو ماهگیت که واکسن سه گانه تزریق کردی و یه کمی اذیت شدی باز هم مثل همیشه همه چیز خوب و عالی بود و دختر گلم مثل یه فرشته آروم و مهربون بود...

الهی بمیرم مادر...توی هر دو تا پات آمپول زدنتا بعد از ظهرش یه کمی تب داشتی و با کوچکترین تکونی جیغت به هوا بلند میشد

وای که چه مظلومانه گریه میکردی و من و بابایی کاری از دستمون بر نمی اومد جز... 

 

تا شب خیلی بهتر شدی و انگار دیگه درد نداشتی... البته من تا صبح بالا سرت بیدار بودم و هر ساعت تبت رو چک میکردم و هر چهار ساعت قطره استامینوفن بهت میدادم...

خدا رو شکر الان دیگه خوب خوبی

عزیزم...از اتفاقات مهم این ماه سفر یهویی و چهار روزمون به مشهد بود که 11نفری با خانواده ی مامان تاجی ، دایی بهزاد و خاله جونی رفتیم...

همین جوری یه روز به دلم افتاد که اولین سفری که میبرمت مشهد باشه اما چون تو خیلی کوچولویی با خودم  گفتم تنهایی میتونم؟؟؟ شاید سخت باشه... کاش یکی باهامون میومد...! فردا شبش دایی بهزاد یهویی ازم پرسید میاید بریم مشهد؟ منم که از خدا خواسته نیشم تا بناگوش باز شد و گفتم بـــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــه

فرداش با کمک ددی برای 11 نفر تور گرفتیم و سه روز بعدش...


فکر کنم امام رضا خیلی دوست داره...

قبل از این یه بار دیگه هم  مشهد رفته بودی... اون موقع دو ماه بود که تو دلم بودی و من برای اولین بار بعد از 28 سال داشتم میرفتم مشهد!!!

خیلی خوش گذشت گلم ... امید دارم که با هم یه عالمه سفر بریم و دور دنیا بچرخیم

البته اگه شما هم مثل مامی و ددی عاشق سفر باشی و به قول معروف ددری باشی

عروسکم...

نمیدونی با تو بودن چه لذتی داره

زیبا ترین لحظه ها رو برامون ساختی 

یه عالمه دوست داریم 

یه عالمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

و اما عکسهای دو ماهگی ژوان خانمی...

 

خانمی آماده برای رفتن به ددر...  

 

مشغول بازی با عروسک های تخت

و همینطور عروسکای گهواره...

بازی های دخملی با باباش

صبح ها که ژوانی از خواب پا میشه و حسابی خوش اخلاقه

و کلللللللللللللللللی برای مامانش ناز میکنه...   

 

یه عالمه میخنده...

و حسابی برای مامانش دلبری میکنه...

خخخخخخخخخخخخخخخخخ

عاشق این عکستم مامان... ببین چه شکلی شدی...  

خیلی با مزه پستونک میخوردی ولی زیادی بهش وابسته شدی ازت گرفتمش 

   

عزیز دلم واکسن زده و حال نداره... الهی دردت بخوره تو قلبم مامانی...

 

   

و اما کیک دومین ماهگرد تولدت که البته با 5 روز تاخیر خوردیمش:

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

درسا کوچولو و مامان
16 مرداد 92 18:49
به به مامان بانو سلام بالاخره شما هم زرنگ شدین و عکسهای دخملتون را گذاشتین ماکه همه اش سر می زدیم عکسهای جدید ببینیم اما خبری نبود دو ماهگیت مبارک خوشگل خانوم
درسا کوچولو و مامان
16 مرداد 92 20:15
مامانی عکسهاش همگی خیلی خوشگل شده بودن و ژوانی هم خودش خیلی نازه فداش بشم من ای جانم پستونکت مثل پستونک کوشولویی های درسای منه
درسا کوچولو و مامان
16 مرداد 92 20:16
عکسهای فضای بازت خیلی ناز بودن معلومه مامانی هم مثل من عاشق عکس انداختن بدون لباس از دخملیهخدا از بلا حفظت کنه ژوان کوچولوی ناز