ژوان جانژوان جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

هـــــــــــدیه ای از آسمــــــــــــون

باز هم جشن تولد یک سالگی

1393/3/12 10:22
نویسنده : mom & dad
2,400 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

عزیز جونم... کوچولوی یک ساله ی قشنگم

توی پست قبلی برات از اولین مراسم جشن تولدت گفتم که رفتیم شمال و حسابی خوش گذروندیم و به قولی ترکوندیم....

الان اینجام تا از دومین جشنمون بگم که دقیقا تو شب تولدت برگزار شد

البته یه جورایی جشن تولد نبود! ما اسمش رو گذاشتیم

جشن فانوس ها

Avazak.ir Line6 تصاویر جداکننده متن (1)

یکشنبه،4/خرداد دوستامون رو برای شام دعوت کردیم  به پارک جنگلی لویزان

از صبحش هوا ابری بود و کلی هم باد میومد... ولی ما برناممون رو کنسل نکردیم چون تو هواشناسی یاهو دیده بودم که ساعت 6 به بعد هوا صاف میشه

ساعت 7 توی راه بودیم که تازه بارون گرفت ولی ما باز هم به راهمون ادامه دادیم

وقتی  رسیدیم یکی از آلاچیق ها رو تزیین کردیم و منتظر دوستامون شدیم...

یه بارون نم نم خوشگل هم میبارید

قبل از اومدن مهمون ها بارون هم قطع شد و هوا دلپذیر شد :)

همه که اومدن شام رو خوردیم ...

از قبل حدود بیست تا بالن آرزوها خریده بودیم که تو روز و ساعت تولدت روشنشون کنیم و به آسمون بفرستیم.هر نفر یه فانوس روشن کرد و درست تو لحظه ی تولدت یعنی ساعت 9:45 با یه عالمه آرزوی خوب برای سلامتی و خوشبختی و موفقیتت رهاشون کردیم...

خیلی لحظه ی زیبایی بود

البته بعضی از فانوس ها بالا نرفت ولی در کل صحنه ی جالبی بود...

فانوس بازیمون که تموم شد با شیرینی و هله هوله از خودمون پذیرایی کردیم و کلی آواز خوندیم و خوش گذروندیم...

آخرای شب بود که از هم خدا حافظی کردیم و با کلی خاطره ی خوب به خونه برگشتیم....

حال خوب خاصی داشتم

همش به این فکر  میکردم  که پارسال این موقع چیکار داشتیم میکردیم

راستش رو بخوای مامی هنوزم باورم نمیشه که از اون روز یک سال گذشته

خلاصه که شب تولدت هم به خوبی و خوشی تموم شد و از فردا صبحش مشغول آماده کردن تدارکات سومین مراسم تولدت شدم که قرار بود سه شنبه  با 35 تا مهمون برگزار بشه

یه خورده خسته شده بودم ولی به عشق تو فرشته کوچولوی دوست داشتی هر سختی برای من اسون میشد

Avazak.ir Line9 تصاویر جداکننده متن (1) 

سه شنبه هم از راه رسید و ...

مهمون های عزیزمون یکی یکی تشریف اوردن

تقریبا 30 نفر شدیم

پذیرایی رو با شیرینی و شربت شروع کریم و بعدش میوه

بزن و برقص رو هم من و تو وبابا محسن شروع کردیم...

نور رو کم کردیم و تقریبا همه رقصیدن شما هم تو بغل مهمون ها مشغول گشت و گذار بودی

وقت شام  شده بود. من توی اشپزخونه مشغول آماده کردن غذا ها شدم

توی این فاصله کلیپی که من و بابایی خودمون برات ساخته بودیم داشت تو سالن  پخش میشد.

با این که فیلم هایی که ازت گرفته بودیم با یه نرم افزار خیلی ابتدایی ادیت شده بود ولی همه خوششون اومد و کلی تعریف کردن...

دایی حسین هم همچین رفته بود تو بهر فیلم که کم مونده بود گریه اش بگیره

کلیپ اول با آهنگ "تصویر رویایی" داریوش بود که یه سری از صحنه هاش رو تو باغ و چند تا از صحنه ها رو هم کنار ساحل فیلمبرداری کرده بودیم... یه صحنه هایی هم از خواب ناز شما تو تخت خودت بود

کلیپ دوم با آهنگ شادی از سامی بیگی بود که اولش با فیلمی که تو لحظه ی تولدت تو بیمارستان ازت گرفته بودیم شروع میشد و در ادامه صحنه هایی از شیرین کاری های شما رو شامل میشد

خلاصه که کلا کلیپ جالبی شده بود و همه هم دوستش  داشتن

یواش یواش میز شام آماده شد

زحمت کشیده بودم و ده جور غذا درست کرده بودم... به زور رو میز جاشون دادیم و دیگه نتونستیم میز رو خوشگلش کنیم

غذا ها باقالی پلو با گوشت،زرشک پلو با مرغ،کشک بادمجون،میرزا قاسمی، دلمه فلفل، دلمه برگ مو، لازانیا،سالاد ماکارونی،فینگر فود،سالاد اندونری،سالاد فصل و ژله بودن که خدا رو شکر مهمونای عزیزمون همه شون رو دوست داشتن و خلاصه اون شب کلی از دست پختم تعریف شنیدم

چون ساعت از ده گذشته بود و نازدونه خانم داشت خوابش میگرفت بعد از شام سریع کیک رو آوردیم و میز تولد  رو چیدیم

تو بغل من و با با محسن نشستی... شعر تولدت مبارک رو برات خوندیم و شمع ها رو برات فوت کردیم...

با کیکی که روزعکاسی بردیم باغ و اونی که بردیم شمال این سومین کیکی بود که با همین طرح و رنگ و مدل برات سفارش میدادیم... تو قنادی دیگه همه ما رو میشناختن.... تازه این مدل رو تو نمونه هاشون نداشتن و با کلی اصرار من قبول کردن کردن که از روی عکس این کیک رو برام بسازن. دستشون درد نکنه هم خیلی خوشمزه بود هم همون شکلی که میخواستم فقط یه کمی پر رنگ تر از اون چیزی که من میخواستم شده بود که اونم تو کیک چهارم درستش کردن: )

بعد از بریدن کیک  نوبت رسید به باز کردن هدیه ها. دست مهمون های عزیزمون درد نکنه. حسابی شرمندمون کردن...دو تا سارافون هدیه گرفتی  با یه جفت کفش. بقیه کادو ها نقدی بود

این دستبد زیبا رو هم ددی جون برات خریده بود

مبارکت باشه

 

 بعد از اون نوبت رسید به گیفت هایی که ما برای مهمون هامون آماده کرده بودیم

گیفت های ما هم شامل یکی از عکس های نازدونه خانم بود به همراه شکلات با روکش تم پروانه ایمون،آبنبات با برچسب تم،یادبود تولد یک سالگی با طرح کاپ کیک،کیسه شکلات و پیکسل  پروانه ای که اسم ژوان به همراه تاریخ روش نوشته شده بود

بعد از اون مهمونهای عزیزمون این دفتر رو با یادگاری های قشنگشون مزین کردن

شب به انتها رسید و سومین جشن تولد ژوان خانمی هم تموم شد

یک روز استراحت کردم و منتظر روز جمعه شدم که چهارمین مهمونی  تولد ژوان بود با 25 تا مهمون

یه مجلس خانومانه

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

الهی فدای اون صورت خوشگلت بشم که با کلاه تولد اینقدر ماه شدی

ژوانی و چهارمین کیک اولین تولدش!!!

پذیرایی رو باز هم با شربت و شیرینی شروع کردیم و بعدش میوه

یه کمی که رقصیدیم خاله جونی کیک رو آورد

عمه رعنا هم مراسم رزم چاقو رو انجام داد

چون مادر جونی میخواست بره مسافرت و عجله داشت همه ی این کار هارو زود زود انجام دادیم که مادر جون هم باشه...

ساعت نزدیکای 6 بود که مادر جون و عمه رعنا رفتن .  مراسم با بزن و بکوب و برقص ادامه داشت و بعدش کلیپ رو پخش کردیم و همراهش با بستنی پذیرایی کردیم

کلی عکس انداختیم و این دفعه خودت کیکت رو فوت کردیم. از قبل باهات تمرین میکردیم که واسه تولدت فوت کردن رو یاد بگیری که خدا رو شکر بالاخره نتیجه گرفتیم

کیک و چایی و کاپ کیک و شکلات و ... خوردیم بعدش نوبت باز کردن کادو ها شد که  همه نقدی بود و تقدیم گیفت ها و یادبود ها و نوشتن یادگاری و خداحافظی تمام.

چهارمین مهمونی پرنسس خانم هم به خوبی و خوشی به پایان رسید و برامون یه عالمه خاطره ی خوب یادگاری گذاشت

در آخر جا داره یه تشکر ویژه از همسر مهربونم _محسن عزیزم_ بکنم که منو یه لحظه هم تنها نذاشت و کمک کرد که اون جوری که میخوام مراسم ها رو برگزار کنم

همینطور یه تشکر درست و حسابی هم به خاله مصی بدهکارم که طبق معمول کار طراحی و اجرای تم پروانه ای تولدت رو انجام داد

خیلی اذیتت کردم خواهری... قول میدم جبران کنم

تمام تلاشت رو کردی و حسابی وقت  گذاشتی

کارت هم که طبق معمول حرف نداره

کارت دعوت پروانه ای

اینم اثر دست دخترک خوشمل مامانی در یک سالگی

عزیز دلم

بهترین ها رو برات آرزو میکنم

تا این جای زندگی قشنگت به قول نیما:

یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی

از این پس همه چیز جهان تکراریست

همه چیز جز مهربانی

خوب که هستی

خوبتر باشی

دوستت دارم

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان آرزو
17 خرداد 93 13:23
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مامانی چند تا مراسم گرفتی تولدهای ژوانی خیلی خیلی قشنگ بودن و همین طور غذاهایی که درست کرده بودی خسته نباشی خانومی
گل بانو
28 تیر 93 10:51
خانم شما فو ق العاده باسلیقه هستین . مامان یه دختر ناز بودن واقعا برازنده شماست. آفرین به این مامان و دخمل
سمیه
16 مرداد 93 17:52
واااااااااااااااااااااااااای بابا چکار کردی تو ماشالللللللللللللللللللللله خیلی خوشم اومد از این پشتکارت آفرین به همه هنر مندی مبارک باشه ژوان خانومی قدر مامان و بابا رو بدونی ها
مامان آزي
26 مرداد 93 15:33
تولدت مبارك ژوان عزيز 120ساله بشي عزيزم؛ و آفرين به مامان كدبانو و خوش سليقه
خاله مصی
12 شهریور 93 17:58
خواهری.... ایشالا 120 سال خوش و خرم باشید و مثل اولین تولد گل نازمون با انرژی هنر و سلیقه رو به کار ببری و همچنان سرزنده و شاد زندگی کنید. کاری نکردم که احتیاج به جبران باشه.گل من....
مامان فاطمه
11 آذر 93 13:06
اخی خوش به هال این گل دختر با این پدر مادر خوش ذوق اخه چندتا تولد افرین به این مامان مهربون و خوش سلیقه تولدهاهم یکی از یکی بهتر تولدت مبارک با یه دنیا ارزو های خوب و سلامتی و شادی